مستی به سر از حد نصاب افتاده
در بحر نجف مگر شراب افتاده ؟
آباد شود دین و دل و دنیایش
در صحن تو هر کس که خراب افتاده
چون خوشه ی انگور دلم دور ضریح
در پای شما به پیچ و تاب افتاده
ماندم بمکم ضریح یا بوسه زنم
حقی بده آخر لبم آب افتاده
گرم است و منم سخت به گرمی حساس
از بوسه زبان به التهاب افتاده
تقسیم کننده ی بهشتی آخر
در راه نجف اگر شتاب افتاده
خورشید اگر چه بر شما می تابد
در سایه ی گنبد آفتاب افتاده
در دجله و در فرات دقت کردم
از لعل لب تو انشعاب افتاده
مجنون شده عالم و فقیه و دانا
از رونق اگر درس و کتاب افتاده
از عرش سراسیمه رسیده جبریل
دنبال نگاه آن جناب افتاده
بر روی لبم گفتن یک بار علی
ماندم چقدر اجر و ثواب افتاده
آنقدر بدانم ملکی تا محشر
در دفتر خود به احتساب افتاده
در دل سر سجاده برای قبله
آنقدر سوال بی جواب افتاده
خوشبو شده هر کس به تو ره می یابد
انگار که در حوض گلاب افتاده
نازل شود از گوشه ی چشمت باران
در سجده به چشم تو سحاب افتاده
در کار فلک شما فقط فرمان ده
جبریل به عزل و انتصاب افتاده
بر منکر مولا برسانید همه
بی عشق علی به منجلاب افتاده
دور قمری دور سرت ماه زند
هر شب به شب موی تو خواب افتاده
بر روی زمین روی مرا نندازی
وقتی که قدم سمت حساب افتاده
گفتند سر از خاک همه بردارند
حتما که ز روی تو نقاب افتاده
ابیات غزل تمام لبریز می اند
این بیت ولی در می ناب افتاده
خوشبخت دلی که در تمام اوقات
زیر قدم ابو تراب افتاده