احوال من از این تن تب دار روشن است
 زندان من به چشم گهربار روشن است

از صبح تا غروب که حبسم به زیر خاک
 تا صبح حالم از دم افطار روشن است

این سال ها که سخت گذشته برای من
 دم به دمش ز آه شرربار روشن است

یک جا بلای شیعه به جانم خریده ام
 آثار آن به جسم من زار روشن است

معلوم تا شود به سر من چه آمده
 از صورتم که خورده به دیوار روشن است

حرفی ز استخوان صبورم نمی زنم
 از ساق پام شدت آزار روشن است

جسمم کبود هست ولی غیر عادی است
 حتی به زیر سایه ی دیوار روشن است

زنجیر را که عضو جدید تنم شده
 پنهان نکرده ام ، همه اسرار روشن است

من دیده بسته ام به همه ، غیر فاطمه
 چشمم فقط به دیدن دلدار روشن است

 



مطالب مرتبط

من به قربان سلطان کربلا
من به قربان سلطان کربلا

چهار شنبه, 07 مهر 1400

پخش
جز در خونه ی تو کجا رو دارم آقا
جز در خونه ی تو کجا رو دارم آقا

جمعه, 19 فروردین 1401

پخش
خیال
خیال

شنبه, 03 مهر 1400

پخش
پسر مرجانه تو امیری مثلا
پسر مرجانه تو امیری مثلا

دو شنبه, 12 اردیبهشت 1401

پخش