نه شکوهای از غم داشت / نه میشد از ما خسته
برای ما نامردا / دعا میخوند آهسته
یا برای، غمای، یکی میسوخت
واسهی یک، گرفتار دعا میکرد
یا به یاد، یه مردی، نماز میخوند
واسه مردم، خدا رو صدا میکرد
غل و زنجیر نشد حتی ازش یک دم جدا
چقدر از دست ما این مرد کتک میخورد، خدا!
چه دلگیره غم موسی بن جعفر ای خدا
چه غمگینه دل آقا علی موسی الرضا
یه بار که سیلی میخورد / همش میگفت وای مادر
میگفت امون از دیوار / میگفت امون از اون در
گریه میکرد، یه شب گوشهی زندون
گفت چه سخته که پهلو کبود باشه
گریه میکرد و میگفت تصور کن
مادری که نتونه دیگه پاشه
همش می گفت چرا مادر شده نیلی؟ چرا؟
چقدر از دست ما این مرد کتک میخورد، خدا!
چه دلگیره غم موسی بن جعفر ای خدا
چه غمگینه دل آقا علی موسی الرضا
محرّما زندون هم / یه بزم ماتم میشد
برا حسین که میخوند / جهان پر از غم میشد
خیره میشد به پاهاش که زنجیر بود
گریه میکرد برای غم زینب
روضه میخوند برای لبی پاره
سینه میزد با ناله توو اون ده شب
چقدر می سوخت برا داغ شهید کربلا
چقدر از دست ما این مرد کتک میخورد، خدا!
چه دلگیره غم موسی بن جعفر ای خدا
چه غمگینه دل آقا علی موسی الرضا