امشب که خراب عشقم
سرمست شراب عشقم
از دین همه، دل کندم
من اهل کتاب عشقم
از شوق و طرب، سرشارم
بیتاب تب دلدارم
دارم به هوای یارم
از روز ازل میبارم
آب و گل من از بالاست
از خاک قدوم مولاست
از عشق عزیز زهراست
در من طربی روحافزاست
باران ترانه دارد
از عرش خدا میبارد
با غصّه بگو که امشب
دست از سر ما بردارد
دلگرم نوای یاهو
مجنون کیام؟ لیلا، هو
فی سبع سماوات العشق
لیس القمرُ الّا هو
من هو؟ هو لطف الأکمل
من هو؟ هو فیض العظمی
من هو؟ هو بدأ به الله
من هو؟ هو عشق الاعلی
من هو؟ هو کهف العشّاق
من هو؟ هو شمس الافاق
من هو؟ هو ربُّ الاحسان
من هو؟ هو ربُّ الانفاق
من هو؟ هو رکن الایمان
من هو؟ هو روح العرفان
من هو؟ هو قدر و اسراء
من هو؟ هو فجر القرآن
من هو؟ هو شمس و یس
من هو؟ هو نور و رحمن
من هو؟ هو رعد و اعراف
من هو؟ هو صاد و فرقان
من هو؟ هو هود و یونس
من هو؟ هو قاف و غافر
من هو؟ هو صبر و والعصر
من هو؟ هو نوح و فاطر
من هو؟ هو روح الطّه
من هو؟ هو سرّ الزهرا
من هو؟ هو نفس الحیدر
من هو؟ هو یُحیِ الموتی
من هو؟ هو سرُّ الاکبر
من هو؟ هو اسم الأعظم
من هو؟ هو مولی الکونین
لا مثلَ حسین فی العالم
یکشب که زدم پیمانه
از جام لبش مستانه
بیگانه شدم با عقل و
دیوانه شدم؛ دیوانه
ای شعلهی شورانگیزم
ای نغمهی آتشخیزم
هنگام حسینجان گفتن
هنگامهی رستاخیزم
هرکس به کسی دلبسته
من هم به غمت دلبستم
از هر دو جهان آزادم
تا که به دمت وابستم
جانا! نفسا! دلدارا
یک جلوه به جانم، یارا
از لطف نگاهت بارد
باران کرم مدرارا
سودای تو در سر، ماها
غوغای تو در دل، جانا
از دست گدایت دامن
یکدم نکشی سلطانا
کرده دل و دینم غارت
این شور شرارهبارت
دور از تو ندارم آرام
تا صبح خوش دیدارت
ای جان جهان قربانت
دستان من و دامانت
بهبه که چه حالی دارد
جاندادن در میدانت
محتاج شمایم هردم
بی فیض تو، آهی سردم
والله که در سختیها
تنها به درت رو کردم
هرشب سر سفره، نان
غمهای تو خوردن، عشق است
وارستهی از دنیا و
بیتاب تو مردن، عشق است
ای قصّهی لبهای تو
تا لحظهی محشر دردم
تا صبح قیامت یکسر
دور سر تو میگردم
من فطرس این درگاهم
من گریهی غرق آهم
من در تب تو میسوزم
دستان تو را میخواهم
شوریدهدل شیدا، من
آلودهی سرتاپا، من
رحمان و رحیم غفران، تو
پس سخت نگیری با من
بگذار برایت امشب
یکجمله بخوانم روضه
هرگاه که یادت کردم
آمد به زبانم روضه
آه از نفس مهمومت
نامت چقدر غم دارد
بیگریه دلم دلدارا
انگار خوشی کم دارد
آه از لب سوزان تو
از ساقی عطشان تو
آه از تن غرق زخمت
از پیکر عریان تو
آه از دل خواهرهایت
میریخت به پیش زینب
پرهای کبوترهایت
آه از طلب آب از سنگ
آه از گلوی ششماهه
آه از پسر رعنایت
آه از قمرت! آه! ای آه
در اوج مصیبتهایت
لاحولولا میگفتی
از حمزه، خدیجه، جعفر
از شیرخدا میگفتی
من هم شب میلاد تو
در محشری از یاد تو
هم نادعلی میخوانم
هم مدحت اولاد تو
با صوت جلی میخوانم
عهد ازلی میخوانم
با جوش خُمت میجوشم
یا حیدرعلی میخوانم
هادی مضلّین، حیدر
محبوب نبیّین، حیدر
یکلحظه مرا هم دریاب
سلطان سلاطین، حیدر
جان پسرت! مولانا
قرص قمرت، مولانا
خورشید کرامت، لطفی
برخاک درت، مولانا
من از کرمت آگاهم
تو ماهی و من هم آهم
عیدانهی ثاراللهت
ایوان نجف میخواهم