تو که نقاب می بندی دو صد حکایت دارد
فقط همان چشمانت نماز وحشت دارد
دشمن جلو آمد و نگاهش کردی
یک پلک زدی خلع صلاحش کردی
او که یل شامی عرب بود چه شد
این گونه حقیر و رو سیاهش کردی
جانم به تو ای سقا بی تیغ و سپر حتی
با لشکری از اعدا می جنگی
فتنه همه از شامه لعنت به امان نامه
بستی به سر عمامه می جنگی
ای قمر بنی هاشم ابوفاضل
زمان در تزویر و تو از خطر می گفتی
به روی بام کعبه ان القمر می گفتی
گفتی که فلک دور حرم می گردد
دور سر اصحاب کرم می گردد
این خانه که مشغول طوافش هستید
گرد پدر و برادرم می گردد
شمشیر نگات رعد و خوندی تو رجز بعد و
عمر پسر سعد و کم کردی
سرداری و خوش منسب همچون قمری در شب
دور حرم زینب می گردی
ای قمر بنی هاشم ابوفاضل
دلیر آل هاشم رشیدی و کراری
جنم جلال جرأت از جناب حیدر داری
چشمان تو را حضرت دریا خواندن
صفین تو را محشر کبری خواندن
جانانه ترین اهل اخوت ها را
تیغ تو و ذوالفقار مولا خواندن
ای حیدره در حیدر جنگیدی و یک لشکر
یاد علی و خیبر افتادن
پایین نرو از مرکب می لرزه عدو
از تب یاد علی و مرهب افتادن