باز در بحر ولایت گهری پیدا شد
ابر، یک سو شد و قرص قمری پیدا شد
گلشن عشق و امیدِ پسر فاطمه را
الّه الّه! چه مبارک ثمری پیدا شد
یکصدا خنده زنان اهل سماوات و زمین
همه گفتند حسین دگری پیدا شد
یا حسین ای پسر فاطمه چشمت روشن
ذکر و تسبیح و دعا را پدری پیدا شد
یم توحید به جوش آمد و در دامن آن
صدفی گشت عیان و گهری پیدا شد
همه خوبان جهان یکسره کردند اقرار
که ز خوبان جهان خوبتری پیدا شد
روی حق روی نبی روی امامان یکسر
همه در صورت زیبا پسری پیدا شد
مژده ای اهل تولا شب میلاد آمد
جان بگیرید به کف حضرت سجاد آمد
سوره ی نور حسین بن علی سیمایش
دو جهان شیفته ی حسن جهان آرایش
چشم مادر به تماشای جمالش روشن
جای گل بوسه ی بابا به همه اعضایش
نقش فرقان محمد خط و خال و حسنش
جای پیشانی جبریل به خاک پایش
شجر نور بود آیتی از جلوه ی رخ
ملک العرش بود بنده و او مولایش
این همان سوره ی طور است و کتاب مستور
که بود قلب حسین بن علی سینایش
پای داوود پیمبر به زمین می چسبد
گر به هنگام تضرع شنود آوایش
نور بر عرش کند سر ز مناجات شبش
روح بخشد بر وی با دم روح افزایش
پای تا سر قد و بالای علی را بیند
چشم بابا به تماشای قد و بالایش
معنی پنج کتاب است نهان در نفسش
چارده سوره ی نور است رخ زیبایش
به جلال و شرف و قدر ندارد همتا
در همه عالم چون خالق بیهمتایش
نه عجب عالم اگر گردد فرمانبر او
ابر بارد به مناجات غلام در او
روی او مصحف قدر و شرفش پیغمبر
گوهر چار یم نور و یم هفت گهر
استلام حجرش کور کند چشم هشام
کعبه دور سر او گردد با حجر و حجر
میتوان در غل و زنجیر بگیرد چو علی
با دو انگشت یداللّهی در از خیبر
کرم و جود بود سائل پشت در او
شرف و قدر به خاک قدمش آرد سر
حلقه ی سلسله در حلقه ی فرمان وی است
سنگ بر لب بامند از او فرمان بر
این خلیلی است که با هر سخنش بت شکند
احتیاجش نه به دست است نه بازو نه تبر
اوست آن بنده که چون پای نهد در محراب
در نماز شبش از هوش رود مرغ سحر
این توانمند خطیبی است که در مسجد شام
بر سر تخت ستم بشکند از خصم، کمر
این رسولی است که بوده است چهل معراجش
سوی معبود به دنبال سر پاک پدر
چه روی ناقه ی عریان چه به ویرانه ی شام
این امام است امام است امام است امام
این امامی است که همگام امام شهداست
پدر حلم و رضا و پسر خون خداست
موج در موج بود لنگر کشتی نجات
گام در گام همه شعله ی مصباح هداست
در عنایت کمی از کفه ی جودش عالم
در حقیقت نمی از قطره ی علمش دریاست
طاعت خلق سماوات و زمین بی مهرش
به خدا روز قیامت سند بی امضاست
این خدا نیست خدا نیست خدا میداند
طلعت غیب در آیینه ی رویش پیداست
بیجهت سدِّ رهِ زائر او گردیدند
حرم حضرت سجاد، بقیع دل ماست
این علیبنحسین است که با فریادش
همه جا کرببلا و همه دم عاشوراست
تا خدایی خداوند، امام است به خلق
به خدایی خدایی که جهان را آراست
«میثما!» از سخن مدح، فراتر خوانش
این کتابی است که هرگز نبود پایانش