در عطش شط فرات از تو سبو می گیرد
آینه روز و شب از شرم تو رو می گیرد
اشک با روضه ی چشم تو وضو می گیرد
هر که زیباست به دیدار تو دلبسته علی
هر چه حسن است به ابروی تو پیوسته علی
در افق گر طلبد خاطره پیغمبر را
در اذان اشهد اگر هو بکشد حیدر را
رهن الله کنم نام علی اکبر را
چشم گلدسته چه باک از غمتان تر باشد
به خدا ذات اذان روضه ی اکبر باشد
خوبی ات کوچه گشوده است زبان دوزی را
می کشم از جگرت منت دلسوزی را
حق سپرده است به دستان روزی را