عطری وزید و چاک گریبان درست شد
دستی کشید و زلف پریشان درست شد
جایی نبود سجدهی ما را جلا دهد
شهرِ نجف بناشد و ایوان درست شد
گفتند یاعلی به گِلِ ما ، نفس کشید
گفتند یاعلی به لب ایجان درست شد
خود نان خشک خورد به ما نان گرم داد
این زندگی به لطف کریمان درست شد
قدری غبارِ راه علی را فرشته بُرد
بینِ عجم قبیلهی سلمان درست شد
میخواست حق به لشکر موعود جان دهد
از آن به بعد کشور ایران درست شد
همسایگی خانهی زهرا به ما رسید
از آن زمان که نیمهیشعبان درست شد
بر سینهام، به روی لبم، بر جبین علیاست
سوگند بر علی که شب آخرین علیاست
ای قامتت قیامتِ محشر شناسها
شیرینترین حلاوتِ شکر شناسها
فهمیدهاند نظم کواکب به دست توست
در سجدهاند رو به تو اختر شناسها
آهی کشید احمد و فرمود میرسد
آن قبلهی تمامِ پیمبر شناسها
وقتی که ذوالفقار سرِ شانه مینهی
حیران شوند دیدهی حیدر شناسها*
بر روی بازوی تو جهان چرخ میزند
حق را بده به حیرت خیبر شناسها
ای فاتح مدینه و مکه قدم بزن
تا سر نهند هر قدمت سر شناسها
یک ابرویت برای فتوحات کافی است
سوگند بر تجارب خنجر شناسها
وقت تقاص شد جگرِ ما خنک کنید
تا حَظ کنند جملهی کافر شناسها
ای ذوالفقار گَرد رویت را تکان بده
منجی رسیده است علی را نشان بده
ای از نفَس نفَستر و از جان عزیزتر
از خون برای هر رگِ ایران عزیزتر
فرموده است حضرت صادق : خَدَمتُه*
از شأن هم برای امامان عزیزتر
دستش به سر گذاشت و به پاخواست پس تویی
از جان برای شاهِ خراسان عزیزتر
از لقمهای که خورد به سائل کریم داد
از خویشتن برای تو مهمان عزیزتر
آلوده دامنیم گرچه ولی گفتهای به ما
از عابد است چشم پشیمان عزیزتر
یعقوب از انتظار دو چشمانِ خویش داد
چشمش عزیز و یوسفش از آن عزیزتر
گو باد بویِ پیرهنت را بیاورد
ای از هزار یوسف کنعان عزیزتر
جز تو پناه گرچه به عالم نداشتیم
ما را ببخش پای شما کم گذاشتیم
سرد است بی تو گرمی خردادهای ما
آتش بزن به سردی پولادهای ما
از یاد بُرده گرچه تو را کوچههای شهر
ای مثل جان نرفتهای از یادهای ما
تقصیر کیست اگر که تو را یاد بُردهاند
تقصیر کیست جز من و بیدادهای ما
از ما بگیر سستی و افسردگی و یأس
شوری که بشکند شب غمبادهای ما
ما با تو تا به آخر این راه ماندهایم
با این ولیاست ، همت فریادهای ما
سر خَم نکردهایم به دشمن ، دلیل ماست
سجیل و قدر و فاتح و صیادهای ما
دشمن بمیر ، بازی خود رو نکردهایم
چیزی که نیست قدرت پهبادهای ما
بتهای کعبه را به ظهورت خراب کن
ما امتحان شدیم به روی ما حساب کن
آقای اشک ، بی کس و تنها چه میکنی
شبها کنار تربت زهرا چه میکنی
حتی هنوز بعدِ هزار و دویست سال
با اشکِ صبح و گریهی اعشاء چه میکنی
گفتند از کدام غم آقا به صبح و شام
این چشم را شبیه به دریاچه میکنی
گفتی که از مصیبت ناموس کربلا
گفتیم وای که با ما چه میکنی
دنبال نیزه عمهی سادات ناله زد
کنج تنور یا به کلیسا چه میکنی
" ای جان من به نیزهی اعدا چه میکنی؟
آغوش ماست جای تو ، آنجا چه میکنی؟
دیشب به یاد روی تو بودم ندا رسید
او پیش مادر است، تو تنها چه میکنی؟"
جز آفتاب سایهای بر سر نداشتم
تقصیر من نبود برادر نداشتم