افتادی لب تشنه رو خاکا دعوا شد سرت
هجوم آوردن با نیزه ها دور پیکرت
.
به حال و روز مظلوم تو بین قتلگاه
کِل می کشیدن پیش چشم زینب خواهرت
.
تو رو حرومیای کوفه تشنه کشتنت
بی کس و تنها بین گودال گیر آوردنت
.
برای غارت ریختن روی جسم اطهرت
رحمی نکردن حتی به اون کهنه پیرهنت
.
زینب اومد بین گودال و شد حالش خراب
نیزه شکسته ها رو جمع کرد با قلبی کباب
.
هزار و نهصد و پنجاه زخم خوردی بی امان
غرق به خون افتاده بودی زیر آفتاب
.
اسم تو بردم زیر بارون ؛ بارون گریه کرد
تربت گذاشتم لای قرآن ؛ قرآن گریه گرد
.
ذوالجناح از میدان اومد سر می کوبید زمین
مصیبتت از بس سنگینه حیوان گریه کرد
.
صدای هل معینت اومد اصغر گریه کرد
از روی تلّ زینبیه خواهر گریه کرد
.
عده ای بی نصیب از گودال رفتن خیمه ها
پنجه ها اومد سوی زن ها معجر گریه کرد