با زبان لعل لب خشک مدارا نکند
جگر سوخته را آب مداوا نکند
من دعا می کنم از سوز جگر تا هرگز
مردی از مردم نامرد تمنّا نکند
خواهش آب نمودم ز شما تیر آمد
هیچ کس با گل نشکفته چنین تا نکند
گوش تا گوش علی را لبه تیغ درید
صید این گونه کسی، ماهی دریا نکند
بوی آب آمد و طفلم به تلظی افتاد
صید اینگونه کسی ماهی دریا نکند
نگرانم برسد سر زده از راه رباب
زود تر خاک بریزم که تماشا نکند
پشت هرخیمه ای ای کاش چهل صورت قبر
کنده بودم که تو را حرمله پیدا نکند