ساکن روزهای بی نورم...
 گم شده آیه‌های مستورم

زرد بودم سیاه و سرخ شدم
 رنگ رنگم شبیه منشورم

صورتم را گرفته‌ام‌ با دست
 چون که روبنده نیست مجبورم

جور شد دیدنِ تو اما حیف
 شرمسارم ز وضع ناجورم

رد شلاق‌ها کنار هم است
 گاهی از دور مثل هاشورم

سن‌ و سالی ندارم اما من
 بین زن‌ها به پیر مشهورم

بس که لاغر شدم مشخص نیست
 شبحم، آدمم و یا حورم‌...

با تمسخر نگاه می‌کردند
 خسته از دختران مغرورم

در بساطم که نیست نقل و نبات
 نوش جان کن ز گریه‌ی شورم

می‌شود روی سینه‌ام باشی؟!
 کمکم کن نمی‌رسد زورم

گفتی از حرف آن سفیر بگو
 ولی از من مخواه معذورم

 



مطالب مرتبط

دلتنگ حرمتم به کی بگم
دلتنگ حرمتم به کی بگم

سه شنبه, 11 مرداد 1401

پخش
برای منی برای توام
برای منی برای توام

یک شنبه, 27 تیر 1400

پخش
چشماتو به روی حیدر نبند
چشماتو به روی حیدر نبند

چهار شنبه, 22 دی 1400

پخش