همهی دنیا برای بقیّه
سر گردوخاکیتم برای من
بسه دیگه این تنور و اون تنور
یه کمم بیا بشین رو پای من
وقتی از رو نیزه افتادی زمین
نمیدونی چی میومد به سرم
همهرو شاید ببخشم ولی از
نیزهدار سر تو نمیگذرم
اون از اونکه بیخبر رفتی سفر
حالا هم که اومدی نمیبریم
راستی بت گفته بودم توو کوچهها
بازار برده فروشا، بگذریم!
راس میگن که یکشبه بزرگ شدم
دندونای شیریمو اصن دیدی؟
دختری که وصلهی جون تو بود
میدونی که چنشبه نبوسیدی؟!
من فقط یهکم موهام سوخته؛ همین
یهکمم کبوده رنگم؛ مگه نه؟
لباسام یه ذرّه نامرتّبه
ولی من هنوز قشنگم؛ مگه نه؟