خرابه برامون برازنده نیست
لباسای پارم واسه خنده نیست
بابا خیزرونم شکست از غمت
یزید از لبای تو شرمنده نیست
یه سر از تو برگشته خیلی کمه
رگای بریدتت چقدر در همه
میخواستم به مردم نشونت بدم
یه وقتی رسیدی که خوابن همه
دستامو رو گوشم گذاشتم
شرمندم گوشواره نداشتم
تا بودی پامو تو خرابه نذاشتم