وقت نفس کشیدنم ندادن
یکی دو تا نیستن که زیادن
به جون خونه ی علی افتادن
مقتل می نویسه
دور و بر مادرم شلوغه
ان شاءالله که دروغه
محسن و که کُشتند
خیلی سخت میبینه
دیگه چشماش بی فروغه
ان شاءالله که دروغه
کار زنونه شد
فضه رو صدا کرد
به علی نگفت مادرم حیا کرد
میخ در چیکار با یه پا به ماه.....