دلمان را خودت دوباره بساز
از زمستان کمی بهاره بساز
.
برگ ریزان فصل پاییزم
از وجود من استعاره بساز
.
تکه های دل مرا بردار
سر هم کرده چهارپاره بساز
.
نوحه ی پنجم صفر با من
تو برایش دو گوشواره بساز
.
یا شب هفتم از من بی تاب
حلقه بر گوش شیرخواره بساز
.
درد دارم که آمدم امشب
چاره ی درد راه چاره بساز
.
با کسی که پیاده در راه است
ای به دوش ملک سواره بساز
.
ساز ما کوک می شود با اشک
چشم ما را پر از ستاره بساز
.
پابه پای تو گریه باید کرد
در عزای تو گریه باید کرد
.
بی حیا بود دشمنت اما …
بی عبا کوچه بردنت اما …
.
پیش چشمت به آسمان می رفت
آتش از بام گلشنت اما ...
.
زیر دست جماعتی بی رحم
پیرهن بود جوشنت اما …
.
پنجه ای مثل ریسمان افتاد
نیمه شب دور گردنت اما ..
.
عده ای بی ادب میانه ی راه
بد و بیراه گفتنت اما …
.
در شلوغی رفت و آمدها
گرچه آزرده شد تنت اما …
.
زخم دل را کسی نمک نزده
همسرت را کسی کتک نزده
.
مادرت را ولی درِ خانه
عده ای می زدند مردانه
.
پیش چشم پرستویی مجروح
آتش افتاده بود بر لانه
.
از سر تازیانه پیدا بود
رد شلاق بر روی شانه
.
طاقت ضربه ی غلاف نداشت
پر و بال ظریف پروانه
.
روز روشن زدند فاطمه را
فاطمیه نبوده افسانه
.
قنفذ اینجا دل تو را خون کرد
کوفه هم نیز ابن مرجانه …
.
سر بر روی نیزه هم می گفت
جای زینب نبود ویرانه
.
داد از این درد و رنج و غم … ای داد …
دخلت زینب علی بن زیاد