قلب شکسته ی من بوی خدا گرفته
چشمان پر گناهم حال بکا گرفته
.
میخانه گشته باز و بتخانه گشت بسته
آری دلم هوای میخانه را گرفته
.
گم کرده راه بودم او راه را نشان داد
بیهوده نیست صوتم سوز دعا گرفته
.
من کور گشته بودم در شهوت و تباهی
مولا برای عبدش گویا عصا گرفته
.
شب های ماه رحمت تا این که آمد از راه
حال و هوای این دل بوی رضا گرفته
.
هر چند پیش اویم اما به کس نگفتم
این دل فقط هوای ایوان طلا گرفته
.
بابای من علی و زهراست مادر من
حق با نوای حیدر دست مرا گرفته
.
من عاشق حسینم بیچاره ی حسینم
با گریه بر غم او قلبم شفا گرفته
.
می سوزم از فراق و هجران کربلایش
با یاد اوست تنها این دل صفا گرفته
.
از روی تل به سختی زینب نظاره می کرد
گیسوی دلبرش را یک بی حیا گرفته
.
رو کرد بر مدینه زینب به مادرش گفت
بنگر سر حسینت بر نیزه جا گرفته