شب است و بین کوچه ها غریبه پر نمی زند
همان که نیست دربدر، درِ سحر نمی زند
بساط گریه هام را دوباره پهن کرده ام
کسی گدای خسته را در این گذر نمی زند
اگر که مضطر آمدم کسی مرا نخواسته
مریضم و به بسترم طبیب، سر نمی زند
جنون و مستی گناهِ من، مرا تباه کرد
و گرنه هیچ عاقلی که سر به در نمی زند
دوباره هم بخر مرا، بخر ضرر نمی کنی
خدا بدی بنده ها، به تو ضرر نمی زند
همیشه منت علی کِشم نه هر کسی دگر!
که نوکر علی دم از کسی دگر نمی زند
ببین بجز همان که از امام خود جدا شده ...
به باغ خانهء پیمبرش شرر نمی زند
بی اذن! در شکسته شد، خبر نداشت جبرئیل!
یکی که داغدیده را چهل نفر نمی زند
زنی بخاطر علی، شکسته پهلویش ولی
اگرچه زخم خورده ناله از جگر نمی زند
حسین هم بخاطر علی غریب کشته شد
و گرنه دشنه را کسی که اینقدر نمی زند
خیال کن که چکمه روی پیکرش نمی دود!
و پیش مادرش لگد به محتضر نمی زند