اَشکِ ما از کَرمِ زینبِ او تأمین است
تا که هَستیم پریشانِ اباعبدالله
"یاعَلی" گفتم و دیدم که علی گفت؛ "حُسین"
پدرش رفته به قُربانِ اباعبدالله
قَلمِ عَفو کِشیدند به پَرونده ی ما
تا نِشَستیم به اِیوانِ اباعبدالله
دینِ ما را نَبی آوَرد و حُسین اِبقاء کرد
زیر دِینیم و مسلمانِ اباعبدالله
مَرگ حَقّ است، ولی در دلِ میدان خوب است
کاش باشَم زِ شهیدانِ اباعبدالله
مادرم لُقمه ی نانی که سَرِ سُفره گذاشت
همه خوردیم به اِحسانِ اباعبدالله