نشسته ام رمضان را کنار خوان رقیه
منم گدای کرامات بیکران رقیه
نمیزند لب خود رابه سفره ای که حرام است
هر آنکه میخورد از رزق آب و نان رقیه
اگر چه رانده شدم از همه ولی به امیدی
رسانده ام سر خود را به آستان رقیه
برات و اذن شهادت ز شخص فاطمه دارند
سوا شدند از عالم مدافعان رقیه
به خاک چادر زینب قسم که در صف محشر
تمام گریه کنانند در امان رقیه
خدا کند نزنم زیر قول نوکری خود
که سربلند بمانم در امتحان رقیه
کمان شده قد من با گناههای زیادم
مرا ببخش قسم بر قد کمان رقیه
نشسته ام سر سجاده واکند به دعایش
زبان لال مرا لکنت زبان رقیه