من کنار تو هستم و دشمن
گرد جسم تو، جشن میگیرد
فکر خیمه بدون تو هرگز
تو نباشی، رقیّه میمیرد
تو نباشی خدا به خیر کند
لشکر شام، شیر میشود و
تو نباشی خدا به داد رسد
حرم آماج تیر میشود و
تو نباشی رباب میمیرد
اصغر از تیر سیر میشود و
تو نباشی و من نباشم وای
عصمتالله اسیر میشود و
یکدم از بوی یاس فهمیدم
مادرم بوده در کنار تنت
من بمیرم چهها کشیدی تو
پیش چشمان مادرم زدنت
دیدم از دور ای علمدارم
پارهپاره شدی ز سرنیزه
هرکه یک قسمت از تنت را برد
بدنت را زدند بر نیزه