هزارمرتبه گر سر برند از بدنم
خدا نیاورد آندم که از تو دل بکنم
تمام عمر، سخن از تو گفتهام؛ چه شود؟
که وقت مرگ، بود نامت آخرین سخنم
کریمتر ز کریمان روزگار، تویی
گناهکارتر از هر گناهکار، منم
گریستم به تو یک عمر و از تو میخواهم
در آخرین نفسم باز بر تو گریه کنم
در آشیانهی تن با تو بودهام مأنوس
مباد بیتو از این آشیانه پر بزنم
سری که خاک تو نبود، به دورش اندازم
دلی که بر تو نسوزد در آتشش فکنم
به خاک کربوبلا سجده کردهام عمری
که بوی تربت پاک تو خیزد از کفنم
به چشم من نگهی کن که وقت جاندادن
تو را نگه کنم و جان برآید از بدنم
به نوک نیزه، مجسّم کنم جمالت را
به چوب محمل زینب، جبین دل شکنم
ز سر شکستگی میثم از گنه، فریاد
مگر به سنگ شما خانواده، سر شکنم