سراغ پرچمت را از شمیم باد میگیرم
نشان رود را از ماهی آزاد میگیرم
شفا یعنی نخ پیراهنی که غرق یوسف بود
به این امّید، من هم بوسه از فولاد میگیرم
مرا گم کرد، چشمانی که محو صحن و گنبد شد
نشانی تو را از کور مادرزاد میگیرم
به غیر از دیدنت، هرحاجتی آوردهام؛ رد کن
پس از دیدار، هرچیزی که لطفت داد؛ میگیرم
من از گردوغبار زیر جاروهای خدّامت
پس از افتادگی، پرواز را هم یاد میگیرم
نشستن با کبوترهای دستآموز تو، درس است
برای جلدبودن، رخصت از استاد میگیرم
غم تو، گوهری نایاب در دنیای شادیهاست
من ایندم را میان صحن گوهرشاد میگیرم