اینطرف بین عبا، اکبر تو افتاده
آنطرف، ساقی آبآور تو افتاده
زینت دوش نبی بین همه وسعت دشت
تهگودال چرا پیکر تو افتاده
کاش میمردم و اینگونه نمیدیدم که
همه اعضای تو، دور و بر تو افتاده
جلوی پای تو باید سر من میافتاد
جلوی پای من امّا سر تو افتاده
کربلا سنگ ندارد؛ همهجایش رمل است
چقدر سنگ به دور و بر تو افتاده
میخورد بعد تو بر روی من و روی رباب
سنگهایی که روی پیکر تو افتاده
بین میدان، متحیّر شدنت را دیده
جلوی خیمه اگر همسر تو افتاده
طعنهی قاتل تو، قاتل احساسم شد
گفت زیر لگدم، دلبر تو افتاده
گُر گرفت آتش دامان غزال حرمت