اشک شرمندگی ام وقت سحر خوبتر است
فقر محتاج اگر قرب ندارد ضرر است
آمده طفل گریزان و فراری به سویت
پس گنهکاری من را تو نیاور به رویت
نگذاری که غلط های اضافی بکنم
زود برگشته ام این خانه تلافی بکنم
ناز کن ناز! که دارم به همین ناز، نیاز
جنگ و دعوا که نداریم! بزرگی کن باز
دستم از پشت، به دور سرم آویخته است
آبرودار! ببین آبرویم ریخته است
جنس ناجور، بدهکار شدن هم دارد
مست عصیان شدنم، خوار شدن هم دارد
با تمام بدی و با همهء کاستی ام
این تو بودی که بجای همه میخواستی ام
غیر زهرای تو امیّد ندارم به کسی
کاشکی پیش حسینش به حسابم نرسی
گریه بین حرمش برکت اوقات من است
کربلایی نشدن جزء عقوبات من است
جان به قربان کسی که همه جا گفت حسین
مادری در وسط کرببلا گفت؛ "حسین...
ته گودال نشستند سرت را بِبُرند
نفس بی رمق و مختصرت را بِبُرند
پسرم! شمر و سنان با تو خصومت دارند
بدنت ریخت بهم، بسکه خباثت دارند
ای برهنه که میان دگران کُشته شدی
خیره ماندی به حرم، دل نگران کُشته شدی"