به یادتم همیشه رفیق تشنه ی من
تو تشنه بودی سیراب بودن حتی اسبای دشمن
گرسنگی کشیدی کسی محل نمیداد
نوشتی تو لهوف با صورت آقام رو زمین افتاد
ای بمیره نوکرت تورو میزدن تو گودال جلو چشم مادرت
ای بمیره نوکرت داره از دست میره تو خیمه رقیه دخترت
میگن بد زدنت مرکبا با نعل تازه رد شدن از بدنت
میگن بد زدنت یکیشونم فرو کرده نیزه رو تو دهنت