دلی که سوخت با حال خراب آتش نمی گیرد
که این میخانه با جوش شراب آتش نمی گیرد
.
خس و خاشاک آوردند دریا را بسوزانند
حرامی ها نمی فهمند آب آتش نمی گیرد
.
اگر آتش گرفت این در به گرمای وجود توست
کدامین چوب پیش آفتاب آتش نمی گیرد
.
سر دست علی با اشک چشمان حسن تر شد
اگر از شرم زهرا این طناب آتش نمی گیرد
.
اگر قرآن جهنم را روایت می کند یعنی
به این آتش نوشتن ها کتاب آتش نمی گیرد
.
زمانی کعبه را آتش زدند و همچنان قبله است
اگر چادر بسوزد که حجاب آتش نمی گیرد
.
دلت را مشت مشت انگار در دستاس می ریزی
دلش سنگ است اگر این آسیاب آتش نمی گیرد
.
در این بستر از این پهلو به آن پهلو تو می سوزی
تو می سوزی چرا این رختخواب آتش نمی گیرد
.
چرا دائم گل نیلوفرت در غنچه می ماند
چرا رویت کبود است و نقاب آتش نمی گیرد
.
تو که می سوختی محسن عجب آغوش گرمی داشت
از این غم هیچ کس مثل رباب آتش نمی گیرد
.
کنار نامه ی اعمال من این شعر پیوست است
اگر روح و تنم روز حساب آتش نمی گیرد