جواب من به تو هربار ناله و زاری است
درون سینهام این روزها عزاداری است
به نامهی عملم، هیچ احتیاجی نیست
تمام عمر من ناخلف، بدهکاری است
چهقدر توبه شکستم؛ کسی چه میداند
دل شکسته پر از قولهای تکراری است
چه ننگ بیشتر از این به روی پیشانی؟
که کار روز و شبت با من، آبروداری است
مرا درون قفس حبس کن که پر زدنم
در این هوای پر از دامها، خودآزاری است
ببین چگونه فرورفتهام به خواب؛ آری
هرآنچه دیده نگاهم، سراب بیداری است
بگیر دست مرا از خودم رهایم کن
تمام درد من از اختیار اجباری است