یکی یکی یتیما امشب
با اشک و ناله و تاب و تب
کنار خونه ی ساداتن
همه پریشونن و گریون
یه کاسه شیرِ تو دستاش و
تو انتظار ملاقاتن
طبیب گفته برا این سر
پیدا نمیشه دیگه مَرحَم
برای زخم سر حیدر
هر کی توی خونه مَرحَم داشت
یه تیکه پارچه اگر هم داشت
آورده پشت دره حیدر
کنار بستر حق امشب