آقای کریم! خیر مقدم
جنّات و نعیم! خیر مقدم
دریای کرم به جوشش افتاد
دریای عظیم! خیر مقدم
امّید دل نیازمند و
مسکین و یتیم، خیر مقدم
بخشنده و مهربان عالم
رحمان و رحیم! خیر مقدم
ای پاسخ تو به شخص هتّاک
پول و زر و سیم، خیر مقدم
عیسی به رسول، تهنیت گفت
موسای کلیم، خیر مقدم
نور تو چراغ انجمن شد
جان و دل فاطمه، حسن شد
آنقدر بلند شد مقامت
کردی به حسین هم امامت
بر دوش نبی نشستنت خود
حاکیست ز اوج احترامت
خیر تو رسید بر همهکس
حاتم، خجل است از مرامت
از لقمهی نان تو همه سیر
بیمار جذامی و غلامت
الحق که معزّ مؤمنینی
از عرش، خدا دهد سلامت
میلاد تو، بهترین خبر شد
با آمدنت، علی پدر شد
شعر است؛ چرا مثل نگویم
گویم ز مه و زحل نگویم
شیرین شده کام من ز مدحت
زشت است که از عسل نگویم
نقد است طلا به مشت سائل
هرگز دگر از بدل نگویم
ای شیر علی! یل جگردار
حاشا که من از جمل نگویم
حق نیست که من ز سرگذشت
آن ناقه که گشت شل، نگویم
از ناقهسوار چون که میدید
بالای سرش، أجل نگویم
فارغ ز سخن، عمل چه زیباست
این واقعهی جمل چه زیباست
اینقدر که اعتبار داری
از فاطمه تو، تبار داری
ما را سر سفرهات نشاندی
مانند علی، وقار داری
اموال تو بذل شد تمامش
این سابقه را سهبار داری
دیگر چه بگویم؟! چه نویسم
از بس که تو افتخار داری
نان و نمکت چه برکتی کرد
حالا چقدر تو یار داری
هرچند اگر حرم نداری
در سینهی ما مزار داری
بیچاره و مفلس و گداییم
عشّاق امام مجتباییم