گفتم از این گنه کار بدتر کسی ندیده
گفتی بیا از این غم بگذر کسی ندیده
با پرده پوشی خود کردی مرا خرابت
بنده نوازی ات را کمتر کسی ندیده
یا ذالکرم بنازم خوان کرامتت را
مهمان پذیر تر از این در کسی ندیده
دل بستگی به دنیا بال مرا شکسته
در وقت کوچ مرغی بی پر کسی ندیده
خیر صلاح طفل بی دست و پای خود را
از ابتدا به غیر از مادر کسی ندیده
چاره گشا تر از آن دست گره گشایش
وقت دعای خیرش آخر کسی ندیده
دستان مرتضی را نامیده اند یدالله
بالاتر از دو دست حیدر کسی ندیده