خدا بخشیده بر رویت، جهانی از لطافت را
هنرمندانه طرحی نو زده، این قدّ و قامت را
الا بالابلند سربهزیر محضر خورشید
که کامل کرده چشمانت، نشانی نجابت را
تو آن ماهی که یک ایل، عاشقانه خیرهات میشد
به رخسارت، خدا گویا تراشیده ملاحت را
کدامین واژهات را شرح باید داد؛ ای ساقی
ولایت یا اصالت یا شجاعت یا شرافت را
دعای خستگان قوم را آمین بگو؛ ای مرد
که با نامت، عجین کردند نام استجابت را
به قلب تشنهام، ساقی بهغیر از تو که میبخشد؟
چنان باران بهجای جرعه، دریای کرامت را
کنار نام تو، آیینه بگذارند شاعرها
به جای آنکه بنویسند اوصاف شهامت را
قیامت، محشری خواهد شد از حظّ حضورت؛ پس
به عشق دیدنت، من عاشقم صبح قیامت را
چنان شد پیشکش پای برادر، دستهای تو
که اخلاصش، عوض کردهست تعریف سخاوت را
علم افتاد و دست خیمه از دستت جدا افتاد
و زینب دید از آنلحظه به چشمانش، اسارت را