باز کابوس سراغ پسری آمده است
باز میلرزد و انگار که شر نزدیک است
مادرت را ببر از رهگذر نامردی
راه، بند آمده از کینه؛ خطر نزدیک است
تا که افتاد زمین، زلزله در عرش افتاد
هاتفی گفت: قیامت به نظر نزدیک است
کوچه هرقدر که باریک شود، وقت زدن
بیشتر ضربهی دیوار به سر نزدیک است
دو قدم رفته نرفته، نفسش بند آمد
پسرش گفت بیا؛ خانه دگر نزدیک است
داغ مادر به جگر میرسد امّا انگار
اثر داغ برادر به کمر نزدیک است