اشک من خلاصه شد توو گریه برای کوچه
برا بلای کوچه؛ برا ماجرای کوچه
پیرم کرده اونروزایی که مادرم شهید شد
محاسنم سفید شد با گریههای کوچه
این اشکا رنگ خونه؛ دل من خونه از زمونه
اونیکه حسنو کشته، داغ یه مادر جوونه
کار زهر جفا نیست؛ جیگرم روزی پاره شد که
مادر خستمو رسوندم، کشونکشون تا خونه
وای! دیدم شکسته گوشواره
وای! خدا برا کسی نیاره
رعد و برق اون کشیده، یادم میفته هربار
تموم دنیا انگار میشه رو قلبم آوار
طوری ضربه زد که مادر تعادلش بهم خورد
اسم علی رو آورد، بین زمین و دیوار
دستاشو میکشوندم تا خونه مادرو رسوندم
دم در، ردّ گریههاشو با معجرش پوشوندم
با بارون نگاهش با همین چشما، گریه کردم
با همین دستا، گرد و خاک از رو چادرش تکوندم
وای! دیدم مادر رمق نداره
وای! خدا برا کسی نیاره
همهی دردا بعد مادر میرسه به تو خواهر
تو هم شکسته میشی بهخاطر برادر
روزی که تنها میمونی با خیمههای سوزان
با گریههای طفلان، با بدنای بیسر
زهرای کربلایی؛ نایب شاه سر جدایی
تووی رگبار تازیونه، پناه بچّههایی
بانوی عالمینی؛ همسفر سر حسینی
تووی میدون شام و کوفه، تو صاحب لوایی
وای! رو نیزه رأس شیرخواره
وای! خدا برا کسی نیاره