چه کردهای که به غیر از تو از همه سیرم
خوشا به بخت بلندم؛ خوشا به تقدیرم
خدا کند که نیفتاده باشم از چشمت
من از تصوّر دنیای بیتو میمیرم
مخواه عذر مرا؛ گرچه سست پیمانم
بگیر دست مرا؛ گرچه دست و پا گیرم
چه شد که فکر ظهور تو نیستم دیگر
چه شد که اینهمه روضه نداد تغییرم
گناهکارتر از من اگرچه نیست ولی
به آب علقمه، روزی دهند تطهیرم
برای عمّهی تو گریه میکنم شب و روز
که آخرش، غم این داغ میکند پیرم