تو تنت تاشده و تاشده من هم کمرم
مثل تو، درد گرفته همهی بالوپرم
گرچه من عین حسن، زهر ننوشیدم لیک
پارهپاره شده حالا همهجای جگرم
ترسم این است که زنهای حرم، جان بدهند
گر ببینند که افتادهای از پا، پسرم
چشم من تار شده یا که تو کوچک شدهای
علیاکبر! علیاصغر شدهای در نظرم
خبرش پخش شده، پخش شدی روی زمین
خبرش پخش شده، ریختهای دور و برم
من از این چند برابر شدنت فهمیدم
چقدر کینه به دل داشتهاند از پدرم
بغلت میکنم و از بغلم میریزی
آه بابا! چه کنم با تو و این دردسرم
با چنین ریخت و پاشی که شدی، ممکن نیست
که تو را یکنفری تا دم خیمه ببرم
دارد از سمت حرم عمّهی تو میآید
ولدی گفتنم انگار رسیده به حرم