روی گونه هام ستاره پیکرم پر از شراره

حالا مادرم کنارم گریه میکنه دوباره

قلب من جریحه داره این جفای روزگار 

پیرمردی شد پیاده بی حیا مردی سواره

منو بردند نیمه شب با حال مضطر 

نه ردا به دوشو نه عمامه بر سر 

پا برهنه می کشوندنم تو کوچه 

من نفس نفس زنان با چشمای تر



مطالب مرتبط

مالک دل
مالک دل

پنج شنبه, 15 تیر 1402

پخش
چه بگویم نگفته هم پیداست
چه بگویم نگفته هم پیداست

پنج شنبه, 25 شهریور 1400

پخش