سلام ای قرار دل بی قرارها
سلام ای محاسن سفید شهیدا
سلام ای که از زائر تربت تو
امام زمان باز تنهای تنها
چه شهری چه دردی چه بد کینه هایی
عجب روزگاری چقدر پسته دنیا
اونی که جهان روشنه از وجودش
رو قبرش یه شمعم نمیسوزه حالا
چرا باید آروم بگیرم خدایا
یه دنیا فراغه تو این چشم گریون
باید بودیم این ساعتا ما مدینه
باید میشد الان بقیع غرق بارون
دلم مادری تر شده از همیشه
دلم باز گرفته برای فاطمیه
باید اشک خون ریخت امشب باید مرد
تو این روضه که هست یه پا فاطمیه
چرا باز هیزم چرا باز آتیش
چی میخواد مدینه از این خانواده
جوون ها رو مرکب با خنده میبردن
آقای پیرو با پای پیاده
چجور پیرمرد قبیله نمیره
تو این کوچه ای که شده نوجوون پیر
میگه مو به موی غمای حسن رو
همین بغض آقا همین آه دلگیر