مقدّسات خدا در مدار تقدیست
ملائکه، همه شاگردهای تدریست
اساس فقه تشیّع، رهین تأسیست
گرفتهایم مسلمانی از احادیثت
نشستهایم همه پای درس دلبریات
همه فدای درستی فقه جعفریات
کسیکه با تو نباشد؛ تباه شد دینش
نثار او شده، لعن رسول و نفرینش
ولی محبّ تو را حق نموده تحسینش
خدا کند که چو هارون مکّیات باشیم
دوباره زائر آن قبر خاکیات باشیم
کلام توست که احیاکنندهی دین است
پیام توست که اصل جهاد تبیین است
قیام توست که بنیانکن شیاطین است
قوام درس تو، روضه است؛ روضه شیرین است
میان محفل انست، حسینیه داری
چه اشتیاق عجیبی به مرثیه داری
تو در عمل به عزاداریام، جهت دادی
به اشکهای حسینی، تو منزلت دادی
میان گریه، به ما درس معرفت دادی
تو راهکار شفاعت در آخرت دادی
صدا زدی که برای حسین گریه کنید
به یاد کرببلای حسین گریه کنید
تو درد دیدهای از انفعال بیدردان
تو داغدیدهای آقا، میان نامردان
تو بین آتش و در خواب ناز، شاگردان
تو پابرهنه میان هجوم ولگردان
دوباره بین مدینه، حرم در آتش سوخت
گرفت خانهات آتش؛ دلم در آتش سوخت
به غیرت تو اگر بین خانه برخورده
گریز روضهات، اوّل به میخ در خورده
به یاد فاطمه که ضربه، بیخبر خورده
دل شکستهی تو، بیامان شرر خورده
خدانکرده کسی بین خانهات که نسوخت
کبوتری وسط آشیانهات که نسوخت
زمانه، سخت گرفته به تو؛ کمانت کرد
اسیر سنگدلی پست و بددهانت کرد
تو سالخوردهای و خستهای؛ اهانت کرد
میان وضعیتی نامناسبی؛ ای وای
بیاد غربت امّالمصائبی؛ ای وای
اگرچه ارث غریبی به تو، مدام رسید
گریز روضهات از کوچهها به شام رسید
به اهل بیت شما، خیلی اتّهام رسید
عقیلهی علویّه به ازدحام رسید
کسیکه بود دو عالم، مسخّر نامش
عبا نبردی و گفتی، عبا نداشت حسین
ردا نداری و گفتی، ردا نداشت حسین
به روی پیرهن از زخم، جا نداشت حسین
به زخم نیزهی اخنس، صدا نداشت حسین
سر برهنه، تو خواندی برهنه بود حسین
شهید بیکفن بین صحنه بود حسین
هزارو نهصدوپنجاه زخم خورد حسین
فرات بود، ولی بهرهای نبرد حسین
زنان قافله را به خدا سپرد حسین
برای دخترش از غصّه مرد، حسین
به خون حنجرش، آغشته شد؛ بمیرم من
عزیز ما، نگران کشته شد؛ بمیرم من