رنگش پرید و رفت پریشان؛ کشانکشان
آخر رسید روی لبش جان؛ کشانکشان
سنّی گذشته بود از او و توان نداشت
میرفت پابرهنه، شتابان؛ کشانکشان
مانند مادرش، چقدر خورد بر زمین
با زانوان خسته و لرزان؛ کشانکشان
در کوچه برده شد به روی سنگهای سخت
با ریسمان، تشیّع و عرفان؛ کشانکشان
در پشت سر برای دو دستان زخمیاش
خون گریه کرد، عالم امکان؛ کشانکشان
میرفت زیر پا و دلم تکّهتکّه شد
پای عبای مشکی ایشان؛ کشانکشان
پشت امام صادقمان، تازیانه خورد
افتاد لرزه بر تن قرآن؛ کشانکشان
شیخالائمّه را شب تاریک روی خاک
بردند پشت مرکب عریان؛ کشانکشان
جانم فدای جدّ غریبش که نیزه خورد
افتاد از دهان، دو سه دندان؛ کشانکشان
آمد نفسزنان؛ نه که با پا! به دست شمر
در قتلگاه، سیّدالعطشان؛ کشانکشان