میسوزه خونه ی من همه کاشونه ی من
در خونه سوخت و تو یک لحظه دود شد
توی هُرم آتیش تن من کبود شد
فقط ذکر لبهای من یا ودود شد
دشمنم از خداشه
کاری کنه با من که کل زندگیم بپاشه
تا که تو خونه ریختن
دعا کردم کسی زیر دست و پا نباشه
من پیرمردم
اون شب چقدر واسه ی دخترام گریه کردم
حالا دیگه کوهی از گریه و آه و دردم
به دخترم قول دادم خیلی زود برمیگردم
امون از این غریبی
امون امون امون ...