قسم به خاطره هایی که از نجف دارم
سگ علی اَم و بر عالمی شرف دارم
چنان عجین شده ام با فَمَن یَمُت یَرَنی
که روز مرگ عزیزان خود شعف دارم
زبان گشوده ام آری به مدح حضرت هو
به جای دفترم امشب به دست دَف دارم
کنون که لعن عدو علی توانم کرد
چرا زبان به کلامی دگر تلف دارم
سری نداشته ام لایق بریدن او
بدین دلیل کلامی مَعَ الاَسف دارم
عجب نبوده زِ من کشف سِرّ عالم چون
مدال نوکریِ شاه لوکشف دارم
نجف که میروم از شوق کربلا مستم
به کربلا بروم رغبت نجف دارم
چه کربلاست که هر بار گفتم ام از آن
شبیه آتش سر در تنور طَف دارم
برای زینب او در دمشق سر دادن
برای زندگی خویش یک هدف دارم