پای نفس سرکشم دادم زیان، شرمنده ام
 نامه ی من کرده اشکت را روان، شرمنده ام
 
 دست های خالی ام گویای عمری حسرت است
 روسیاهم، بیشتر از هر زمان شرمنده ام
 
 ذره ای سختیِ دنیا کرد دادم را بلند
 باز هم رسوا شدم در امتحان، شرمنده ام
 
 دست هایت ابر رحمت بود و من از روی جهل
 روی کردم سوی دست این و آن، شرمنده ام
 
 شرمسار از فعل من در محضر خالق شدی
 از رخ زهرایی ات، صاحب زمان شرمنده ام
 
 با شهیدان فاصله دارم زمین تا آسمان
 وضع خوبی نیست وضعم بی گمان، شرمنده ام
 
 از ازل، ریزه خورم، ریزه خور کرب و بلا
 گر بدم، از صاحب آن آستان شرمنده ام
 
 جان فدای عمه ی مظلومه ات یابن الحسن
 با حسینش گفت بین ریسمان شرمنده ام
 
 بعد تو ای سایه ی بالاسر زینب اگر...
 لحظه ای رفتم به زیر سایه بان شرمنده ام
 
 من که عمری جز محارم هیچ کس دورم نبود
 پر شده اطرافم از نامحرمان، شرمنده ام



مطالب مرتبط