به دامان تو خواهم ریخت اشک التماسی را
 که تحویلش نمی‌گیرند جز تو عبد عاصی را
 
 به جز زینب کسی "زِینِ اَبی" مانند حیدر نیست
 ترازوها پذیرفتند این‌گونه قیاسی را
 
 همیشه یاد زهرا با قنوتت زنده می‌گردید
 همیشه داشتی در جانمازت شاخه یاسی را
 
 تو آن آئینه‌ای هستی که در تو "پنج‌تن" پیداست
 به زیر چادرت پوشانده‌ای هر انعکاسی را
 
 نخی از معجر مشکی خود را قرض دادی تا
 خدا با دست‌هایش دوخت بر کعبه لباسی را
 
 میان دادگاه آخِرَت بندِ نجاتی تو
 به تمکین می‌کشانی حکم قانون اساسی را
 
 نگاه شوم شامی را تو از آئینه‌ها رُفتی
 به اعجاز کلامت پرت کردی هر حواسی را
 
 تمام هیئتی‌ها از تو درس صبر می‌گیرند
 تو در هر روضه‌ای بانو بنا کردی کلاسی را
 
 به پای درس گودال حسین‌ات جان دهم آخر...
 چگونه می‌شود تاب آورم مقتل‌شناسی را ؟



مطالب مرتبط

من به قربان سلطان کربلا
من به قربان سلطان کربلا

چهار شنبه, 07 مهر 1400

پخش
خیال
خیال

شنبه, 03 مهر 1400

پخش
پسر مرجانه تو امیری مثلا
پسر مرجانه تو امیری مثلا

دو شنبه, 12 اردیبهشت 1401

پخش
تو که نقاب میبندی
تو که نقاب میبندی

چهار شنبه, 07 مهر 1400

پخش