نه تو اصلا به فکر کشتار نبودی نه
تو فقط حیدر کرار نبودی نه
تو یتیم نواز بودی
یوسف حجاز بودی
تو همونی که توی جمل با چشمای تر
از بالاسر جنازه ها گذر میکردی
تا سه روز به کشته ها نماز میخوندی تازه
از فراری هاشونم صرف نظر میکردی
بالاجبار میزد
راضی نبود به کشتن و ناچار میزد
سیاه لشکرو نمیزد و سردار میزد
انگار یه شیر به گلهٔ کفتار میزد
علی مولا یا حیدر
نه
تو شبیه پادشاها نبودی نه
تو که فکر مال دنیا نبودی نه
همدم عوام بودی
یک کلام امام بودی
تو بزرگی و عدالت اونقده مردی که
واسه خلخالِ زن یهودی هم غمگینی
توی معرکه تا یک نفر بیاد رو در روت
وقت ضربه هفتا نسل بعدشم میبینی
فقط سر میزد
تا رو دلدل مینشست و به لشگر میزد
جبریل دلش برا دیدنش پر میزد
خدا حرف خصوصیاش و به حیدر میزد