همیشه قبل هر حرفی برایت شعر می خوانم
قبولم کن من آداب زیارت را نمی دانم
.
نمی دانم چرا این قدر با من مهربانی تو
نمی دانم کنارت میزبانم یا که مهمانم
.
نگاهم رو به روی تو بلاتکلیف می ماند
که از لبخند لبریزم ، که از گریه فراوانم
.
به دریا می زنم ، دریا ضریح توست غرقم کن
در این امواج پرشوری که من یک قطره از آنم
.
سکوت هرچه آیینه ، نمازم را طمأنینه
بریز آرامشی دیرینه در سینه پریشانم
.
تماشا می شوی آیه به آیه در قنوت من
تویی شرط و شروط من اگر گاهی مسلمانم
.
اگر سلطان تویی دیگر ابایی نیست می گویم:
که من یک شاعر درباری ام مداح سلطانم