افتاده روی خاک، تو حجره بی گناه
مونده امام من، تنها و بی پناه
مادر رو زیر لب، هی میزنه صدا
از سوز زهر میپیچه به خودش جوون امام رضا
داره یه جوون جون میده/ انگار نه انگار
صدای ناله ش پیچیده/ انگار نه انگار
تو تموم عمر غم دیده/ انگار نه انکار
می سوزه؛ با دلی که شد مضطر
می خونه؛ رو خاکا دم آخر
روضه ی؛ در و آتیش و مادر
*(وای ای وای)3
اومد به دیدنش، لحظات آخرش
سر رو گذاشت روی، پاهای مادرش
بی جوُنه رو زمین، میخنده همسرش
کف میزنن همهی کنیزا جلو چشمای ترش
تموم تنش می لرزید/ انگار نه انگار
شبیه بارون می بارید/ انگار نه انگار
همسرشم هی می خندید/ انگار نه انگار
تو حجره؛ غریبونه تنها شد
می دیدن؛ هواییِ بابا شد
با زخماش؛ دیگه مثه زهرا شد
*(وای ای وای)
کم سو شده چشاش، لبهاش شده کبود
میسوخت و هرنفس، یادِ سه ساله بود
تو حجره از عطش، خیلی عذاب کشید
اما دیگه تنشو ته گودال هیچ کسی ندید
دم آخری زد ناله/ انگار نه انگار
به یادِ غمِ گوداله/ انگار نه انگار
واسه تنی که پاماله/ انگار نه انگار
آه زینب؛ میره تو کوچه بازار
می بینه؛ تو کوفه فقط آزار
می باره؛ با دلی که شد خون بار
*(وای ای وای)3