دم تو گر نبود آدمی نمی ماند
نه آدمی که ملک هم دمی نمی ماند
نیازمند دو عالم به یک اشاره تواست
اگر تو ناز عالمی نمی ماند
به گریه شب هجران کشیدگان سوگند
که هر کجا تو بخندی غمی نمی ماند
هزار بار شهادت دهد قبیله طی
اگر تو جود کنی حاتمی نمی ماند
اگر تو دیده خشک مرا بگریانی
به پیش سیل سرشگم یمی نمی ماند
بیاد روی تو گر چشم حاجیان گرید
برای کعبه دگر زمزمی نمی ماند
تو گر به تخت سلیمانت گذاری پا
برای اهرمنان خاتمی نمی ماند
مگر تو چشم عنایت بیفکنی ورنه
بدار عشق و وفا «میثمی» نمی ماند