مبدا که باشد طوس مقصد کاظمین است
در آسمان ها هم زبانزد کاظمین است
.
هر جا که بوی تو می آید کاظمین است
با این حساب امروز مشهد کاظمین است
.
وقتی که محو دیدن باب الجوادیم
انگار اصلا زائر باب المرادیم
.
مهر و محبت حلم و بخشش جود و رحمت
در جان تو کرده تجلی بی نهایت
.
شاعر می افتد پای توصیفت به زحمت
داری به سر عمامه ی سبز امامت
.
پاکی زلالی مهربانی و عطوفی
ای معدن الرحمه رئوف بن رئوفی
.
بس که خدای تو ملاحت بر تو داده
دل می بری با چشم و ابروی گشاده
.
ای تالی شمس الشموس ای شاهزاده
از کودکی هستی بزرگ خانواده
.
وقتی علی اکبر مولای مایی
یعنی تو هم خلقا و خلقا مصطفایی
.
علم الیقین و مظهر توحید بودی
در ناامیدی مایه ی امید بودی
.
راه نجات از ورطه ی تردید بودی
نه ساله اما مرجع تقلید بودی
.
خورشید زاده ماه پیشت رخ گرفته
هر پرسشی در محضرت پاسخ گرفته
.
نه ساله بودی رهبری کردی جهان را
در آستین داری جواب حاضران را
.
داری به دست خود زمام آسمان را
دادی به ما از صلب خود صاحب زمان را
.
عمری مسلمان های اسلام تو هستیم
چشم انتظار مغز بادام تو هستیم
.
معنا بگیرد علم و دانش تحت نامت
حکمت همیشه می گذارد احترامت
.
یحی بن اکثم مات و حیران کلامت
جای سخن های تو بنویسم قیامت
.
با احتجاجت فتح خیبر کردی آن روز
با تیغ نطقت کار حیدر کردی آن روز
.
چشم تمنا را بدوزم بر نگاهی
یا سیدالسادات اباجعفر نگاهی
.
تا حال و روز من شود بهتر نگاهی
کی می کنی بر جانب نوکر نگاهی
.
با یک نگاه تو ” موفق ” می شوم من
بر جمع اصحاب تو ملحق می شوم من
.
سرچشمه ی مهر و عطوفت کوه احساس
بیرون زند از حجره ات عطر گل یاس
.
بر روضه های فاطمه همواره حساس
غیرت به مادر داری آقا مثل عباس
.
مشتاق انجام امور ناتمامیم
ما هم شبیه تو به فکر انتقامیم
.
با سفره هایت هر کسی که آشنا شد
بیرون نرفت از روضه ات حاجت روا شد
.
هر جا که آمد نام تو دارالشفا شد
با ذکر تو آجیل مان مشکل گشا شد
.
عطری دگر بر هفته داده چهارشنبه
ماییم و ختم یا جواد چهارشنبه
.
نحن موالیکم بزهرا یابن سلطان
یا سیدی انظر الینا یابن سلطان
.
ما را سفارش کن به بابا یابن سلطان
روضه مهیا شد بفرما یابن سلطان
.
گنبد به روی دوش خود پرچم گرفته
بابا برایت مجلس ماتم گرفته
.
عمری میان روضه هایت گریه کردیم
بر غربت بی انتهایت گریه کردیم
.
تو گریه کردی پا به پایت گریه کردیم
با ضامن آهو برایت گریه کردیم
.
شهری به پای رفتن تو غصه خورده
همسایه از همسایه ی خود ارث برده
.
هر روز مهمانی به غیر از غم نداری
بر زخم های کهنه ات مرهم نداری
.
حتی میان خانه ات محرم نداری
جز گریه کردن راه دیگر هم نداری
.
ای وارث درد حسن خون بر دلت شد
وقتی شریک زندگی ات قاتلت شد
.
از شدت زهر ستم بال و پرت سوخت
تنها نه بال و پر تمام پیکرت سوخت
.
تو سوختی از غصه قلب مادرت سوخت
از تشنگی در بین حجره حنجرت سوخت
.
با ناله های تو همه کل می کشیدند
در پیش چشم فاطمه کل می کشیدند
.
شکر خدا سر نیزه و تیر و کمان نیست
بر سینه ی تو رد پایی از سنان نیست
.
در دست ام فضل دیگر خیزران نیست
انگشترت دیگر به دست ساربان نیست
.
شکر خدا دیگر به دنبال سر تو
از دشمنت سیلی نخورده دختر تو