لطفا حداقل دو حرف را وارد کنید ...
بهار اهل ولا بهار روی علیست
بهار اهل ولا بهار روی علیست

شنبه، 03 تیر 1402 - مهدی سلحشور - فاطمیون قم | 31 خرداد | 1402 مدت زمان:06:10

دانلود مداحی ها و نوحه های مهدی سلحشور با لینک مستقیم دانلود همراه با متن نوحه و متن مداحی

بهار اهل ولا بهار روی علیست

چاک گریبان گل به بوی موی علیست

چشم زمین و زمان به جستجوی علیست

بهشت هم کوچه ای به سوی کوی علیست

ز چشم نرگس بود چشم و کشد انتظار

بیا بیا تبسم به لب احمد محمود بین

به مجمر آسمان ستاره را عود بین

به بزم ارجوزه خوان حضرت داوودی

شادتر از کائنات مهدی موعودی

آن که نباشد جز او میر ولایت مکان

مسیح بیمار وار آمده از بهر توش

کلیم گویی خدا دیده و رفته از هوش

داوود می خواند و خیل ملائک به گوش

یوسف مصر آمده نشسته چون ساق دوش

تا به صف انبیا بیش کند اعتبار

به سوی این بزم رو خیل رسل آورند

مژده ی تبریک بر میر سبل آورند

ز جزء و کل سر فرود به عقل کل آورند

با خویشتن از بهشت شاخه ی گل آوردند

گر چه در این بزم هست هر گل بی خار خار

حق دو عمو زاده را به هم چو پیوند داد

به خاتم المرسلین خاطر خرسند داد

عروس را رونما داماد لبخند داد

در این دو یکتا خدا چهار دلبند داد

از پسر دومین امام پنج و چهار

علی امیر ذبیح

آمر تیغ خلیل

مدرس انبیاء

معلم جبرئیل

مهلک فرعونیان

منجی موسی به نیل

خضر اگر گم شود

به خضر گردد دلیل

جز احمد و جز احد

بر همه آموزگار

عروس و داماد بین

هر دو شده یک دله

ابن عم و بنت عم

هر دو ز یک سلسله

هر دو به راه صفا

پیشرو قافله

فتاده بر سجده و

ستاده بر نافله

ز سجده ی هر کدام

فخر کنان کردگار

شرط عبادات این

قبول طاعات آن

متن روایات این

معنی آیات آن

رمز اشارات این

راز عبادات آن

پیر خرابات این

مادر سادات آن

جهیزه ی این عروس

عشق و وفا و صفاست

فروغ چشمان او

چراغ ام الغراست

ریشه ای از چادرش

حبل متین خداست

دختر خیرالبشر

باشد و خیرالنساست

فخریه ی کائنات

بدو کند افتخار

کعبه ی آمال من

کوکب اقبال تو

هم تو پر و بال او

هم او پر و بال توست

عیان در این آیینه

همیشه تمثال توست

طی شده نه سال من

نوبت نه سال توست

خوش بهار آفرین

رفته از او نه بهار

خوش آمدی ای به حق

کوثر قرآن من

قلب من و روح من

نبض من وجان من

بتاب بر کلبه ام

ای مه تابان من

منه قدم بر زمین

بنه به چشمان من

کیست سزاوار تو

مگر کند جان نثار

خانه ی ما گر چه از

خشت است و گل

خشت روی خشت نه

دل روی دل

آسمانش آسمان آسمان

سقف بالاتر ز بام کهکشان

پایه ی دیوار آن

بر پای عرش

بر سر خود عرشیان

آورده فرش

خاک آن را شسته آب سلسبیل

گرد آن را رفته بال جبرئیل

کی به سینا پای موسی می گذاشت

گر سراغ خشتی از این خانه داشت

دخترانت بانوان مریمند

هر دو در عزت علم در عالمند

تا تو هستی قبله ی کاشانه ام

کعبه می گردد به دور خانه ام

نورها از پرتو روبند توست

آفتاب خانه ام لبخند توست

ما غریبیم و شناسای همیم

دولت بیدار و رویای همیم

چون دو مصرع روبرو با هم شدیم

شاه بیت شعر عشق و غم شدیم