توی قاب چشمای ترم
گریه ست برا مادرم ، ناله ست با اهل حرم
من راویِ کربلام با اشک چشم و قلم
شده پُر از شراره نفسای آخرینم
هنوز به یاد جسم بی کفن رو زمینم
دیدم با چشمام خیمه های بی دفاع رو
دیدم با چشمام آتیش زدن معجرا رو
دیدم با چشمام که میزدن بچه هارو
ای بی کفن حسین ، عریان بدن حسین
ای تشنه لب حسین ، دور از وطن حسین
... ای بی کفن حسین ، ای بی کفن حسین ...
یادمه روزای اضطراب
سوزوند دلم رو رباب ، وقتی با قلب کباب
خیمه به خیمه میگشت دنبال یک قطره آب
لبای خشک ماهی با خون گلوش که تر شد
همه دیدن برای بابای غریب سپر شد
دیدم با چشمام روزای قحطی آبو
دیدم با چشمام حالت بغض ربابو
دیدم با چشمام تَلَظی و خون و خوابو
ای بی کفن حسین ، عریان بدن حسین
ای تشنه لب حسین ، دور از وطن حسین
... ای بی کفن حسین ، ای بی کفن حسین ...
خاطرات تلخ من مدام
بغض میون صدام ، روضم شده یک کلام
بیچاره کرده منو داغ اسارت به شام
جلو چشای مَردم ، پیش چشای علمدار
مارو میکشیدن از قصد روی خاک کوچه بازار
دیدم با چشام خطبه ی زینب تو شامو
دیدم با چشام گردن زخم بابامو
دیدم با چشام مُردن همبازیامو
ای بی کفن حسین ، عریان بدن حسین
ای تشنه لب حسین ، دور از وطن حسین
... ای بی کفن حسین ، ای بی کفن حسین ...